خیالت نشسته روبهروم.. من تایپ میکنم و تو لبخند میزنی.. میگی در مورد من مینویسی؟ من که پیشتم. خیالت تکیه داده به دیوار، پاهاشو دراز کرده. دنیا به کتفشه.. مثل همون عکسی که فرستاده بودی و میگفتی الان اینجوری نگات میکنم، خیالت موهاشو ریخته رو پیشونیش. هر جا میرم خیالت با من میاد؛ حتی جاهایی که نباید ببرمش. وقتی به موزاییکای خیابونا زل زدم خیالت با منه. وقتی وایستادم تو صف غذای سلف، وقتی استاد نون داره از آیین دادرسی کیفری میگه. خیالت میاد میشینه پیشم، میگه حوصلهت سر نمیره ازینا؟ چیزی نمیگم، خیالت لبخند میزنه، میگه عب نداره رئیس، من اینجام. هر وقت حوصلهت سر رفت من میخندم، تو هم بخند. یادت که نرفته جهان به اعتبار خندههای کی زیباست؟.. میخزم زیر پتو؛ خیالت میاد میشینه میگه یادته قرار بود یه شب تو بالکن واست شعر بخونم؟ "ای کاش صدایت را همیشه در خواب من جا بگذاری.." شنبهی هفتهی پیشه. همه اومدن خونهی ما. مامان میگه چایی دم کن؛ خیالت تکیه داده به دیوار آشپزخونه، زل زدم به دستاش، میگه انصاف نیست با هر چایی یاد من بیفتی رئیس. به خودم میام، چایی رو ریختم رو کابینت. مامان میگه حواست کجاست؟ "من آدم حواس پرتیام، اما همیشه حواسم به تو بود".. خیالت منو بیشتر از خودت دوست داره...
مولانا میگفت:
خیالت هر دمی اینجاست با ما ..