[از مجموعه هر روز یک پست تا آخر بهمن یا نتیجه یک آزمایش شخصی نه چندان دقیق]

”پدر پدربزرگم در معدن کار می‌کرد و سموم نامرئی و مرگباری در معدن وجود داشت. اما بدن معدنچی‌ها، برای حس‌کردنِ سم، به اندازهٔ کافی حساس نبود. بنابراین آن‌ها گاهی‌اوقات با خودشان یک قناری را با قفس‌اش به معادن می‌بردند. بدنِ قناری طوری ساخته شده که به موادِ سمّی حساس است؛ پس قناری به ناجیِ زندگی آن‌ها تبدیل می‌شد. وقتی سطح سم بیش‌ازحد افزایش می‌یافت، قناری دیگر آواز نمی‌خواند، و این سکوت، اخطاری بود برای فرار معدنچی‌ها از معدن. اگر معدنچی‌ها معدن را با سرعتی که باید، ترک نمی‌کردند، قناری می‌مُرد... و اگر خیلی طول می‌کشید، کارگران معدن هم می‌مُردند.
من به مری مارگارت می‌گویم که فکر نمی‌کنم دیوانه باشیم، بلکه فکر می‌کنم قناری هستیم. از او می‌پرسم: «ممکنه ما این چیزا رو از خودمون درنیاورده باشیم و فقط یه خطر جدی تو هوای اطراف‌مون حس کرده باشیم؟» به مری مارگارت می‌گویم که فکر می‌کنم جهان بیش‌ازکمی سمّی است و من و او برای تشخیص آن ساخته شده‌ایم.
بعد گلنن دویل ادامه می‌دهد که جاهایی وجود دارند که قناری‌ها در آن شاعر و فرزانه‌اند. از دیروز که خواندم‌اش فقط به این تکه از کتاب فکر می‌کنم چون طعم و مزه‌ی آشنایی مثل مثال‌های میم.ح می‌آید زیر زبانم.
تصمیم گرفتم به مدت بیست و چهار ساعت از اینترنت استفاده نکنم، دوشنبه شب بود، اینترنت را قطع کردم و دیشب سه دقیقه مانده به دوازده شب دوباره آنلاین شدم. خیالت را راحت کنم، هیچ اتفاق مهمی نیفتاده بود، حتی به گمانم کسی متوجه هم نشد. فقط من بعد از مدت‌ها یک کتاب تمام کردم و دو اپیزود سریال و یک انیمیشن دیدم. اتفاقا کتاب و انیمیشن آن‌قدر لذت‌بخش بودند که می‌خواهم هر هفته یک روز این کار را بکنم. در پایان روز مدت زمان استفاده از موبایلم به نیم ساعت هم نمی‌رسید و این را دوست داشتم. در واقع تصویر ایده‌آل من از زندگی‌ام همین است. که مدام ریفرش نکنم، که به کارهای خودم برسم، کارهایی که باعث شوند یادم برود دنیای دیگری هم وجود دارد. خیلی راه دارم تا رسیدن به این تصویر ایده‌آل، اما دیروز هم تجربه بدی نبود.
فاطمه م_
۱۸ بهمن ۱۲:۲۱
منم یه وقتا چند ساعت دور میشم بعد میام می‌بینم چیزی رم ازدست ندادم. ولی باز روز از نو...
تو سیاهچاله‌ی رفرش کردن گیر کردیم بدجور :(

پاسخ :
در واقع من از بودن توی اون فضا لذت خاصی نمی‌برم، فقط چون کار خاصی بری انجام دادن ندارم، گوشی رو می‌گیرم دستم و هی ریفرش، هی ریفرش. کاری ندارم که صبح زود به شوق انجام دادنش بیدار شم، اونقدر غرقش بشم که زمان از دستم بره و تا دیروقت انجامش بدم. شب‌ها قبل خواب بهش فکر کنم و از ذوق ادامه دادنش خوابم نبره. ینی می‌دونی مشکل این نیست که نمی‌تونم برم دنبال اون کار، مشکل اینه که کاری وجود نداره، اصلا نمی‌دونم چیه که باعث می‌شه من اینجوری زندگی کنم. پیداش نکردم.
1900 __
۱۸ بهمن ۰۰:۲۲
این تجربه رو میفهمم . من یه دوهفته ای گوشیم تعمیرگاه بود . بعد دوباره یه هفته رفت تعمیر گاه . فقط چند نفر خبر داشتن که دستم نیست باز با اون حال یه سکوت خاصی حاکم بود.
پاسخ :
هوم انگار ارتباطت با دنیای بیرون قطع شده، عجیب و دل‌گیره.
همدم ماه
۱۷ بهمن ۲۰:۴۸
منم ایام  امتحانات خیلی کم و با فاصله های چندین ساعتی گوشیم رو چک میکردم اونم با هیجان که مثلا حالا  چه اتفاق خاصی افتاده بعد وقتی می دیدم خیر عامو نه کسی پیام داده نه چیز خاصی رو از دست دادم بادم می‌خوابید:)) ولی در کل زندگی بدون گوشی و اینترنت تو این دنیای ماشینی حوصله سر بره مگه اینکه حتما یه چیزی باشه جایگزینش کنی  :( 
پاسخ :
هوم مزه نداره. چون دوره‌ای که ما توش زندگی می‌کنیم با این چیزها سینک شده کلا، سخت و شاید هم مسخره‌ست دور موندن، اما هر از گاهی به نظرم لازمه.
اتفاقا داشتم فکر می‌کردم مثلا اگه کلا یک هفته آنلاین نشم شاید هیجان‌انگیز باشه. اما در کل چیزی عوض نمی‌شه می‌دونم :))
کلمنتاین ‌‌
۱۷ بهمن ۲۰:۰۸
راست میگی اون جمله هم خیلی لعنتیه!
پاسخ :
هوم دقیقا.
کلمنتاین ‌‌
۱۷ بهمن ۱۹:۵۸
اول اینکه باعث شدی وجه تسمیه وبلاگ قناری معدن رو بفمم. و الان میگم چه اسم قشنگی!
بعدشم اینکه من متوجه نبودت شدم. منتظر پستت بودم.
بعدترشم اینکه میدونم این دنیایی که توش مدام رفرش میکنی چطوریه! دقیقا میدونم. خیلی دقیق! من هم از حذف اینستا شروع کردم فعلا.
پاسخ :
من اونقدر به اون جمله‌ی «آدم خانه‌اش یک جاست، دلش هزار جای دیگر» دقت کرده بودم که اسمش کاملا یادم رفته بود؛ تو که این رو نوشتی تازه متوجه شدم اوه! چه اسم قشنگی جداً!
خب با سطر دوم الان جهان یک درجه زیباتر شد واسم :)) مچکرم.
کاش نمی‌دونستی ولی.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
این‌جا
People change, things go wrong. shit happens, but life goes on
قالب: عرفان