و خب، نمی‌دونمم چرا.

از این‌که آرشیوم این همه پراکنده‌ست بدم میاد، ولی از این‌که نمی‌تونم همه چی رو برای خودم نگه دارم و دلم می‌خواد مثلا اینجا بنویسمش، بیش‌تر بدم میاد. یه اکانت پرایوت دارم توی توییتر و اون‌جا فقط فحش می‌دم، انگار که بقیه جاها فحش دادن بی‌ادبیه و فقط تو اون اکانت آزاده. یه کانال پرایوت توی تلگرام دارم که به نظر خودم چیزهای زیبا رو فقط اون‌جا می‌نویسم؛ با لحنی متشخص و رعایت علایم نگارشی و .. یه وبلاگ پرایوت هم دارم که داستان‌های بلند زندگیم رو اون‌جا تعریف می‌کنم. چون می‌ترسم یادم برن، می‌ترسم همه جزئیاتش رو نتونم به یاد بیارم و اون‌ها تنها چیزهایی‌ان که اگه یک روز همه چیز رو فراموش کنم، می‌خوام از این زندگی به یاد بیارم. جزئیات ریزی که می‌خوام با تصویر ثبتشون کنم توی اون اکانت پرایوت اینستاگرام، آرزوهام رو توی اون سررسید فیروزه‌ای و هزارتا چیز دیگه رو توی ذهنم چال می‌کنم. بعضی وقت‌ها این تلاشم برای نوشتن و ثبت کردن رو نمی‌فهمم اما حداقل از استرسم کم می‌کنه. وقت‌هایی که هلاکویی گوش می‌دادم و می‌رسیدم به آدم‌هایی که مشکلاتشون تقریبا مشابه دغدغه‌های من بود، یه جایی هلاکویی بهشون می‌گفت شما زمینه اضطراب و استرس داری. ولی من خودم رو چیل‌ترین آدم دنیا می‌دونستم و همیشه هم همین‌طوری بود. به تازگی کشف کردم برای کوچک‌ترین چیزها هم استرس می‌گیرم، با فکر کردن به سناریوهایی که هیچ وقت اتفاق نمیفتن با استرس پام رو تکون می‌دم. اگه شام رو دیر برسیم چی، اگه معدل کل‌ام فلان قدر نباشه چی، اگه داداشم با این قدر خوردن مثل من چاق باشه چی، اگه اسپاتیفای همیشه فیلتر بمونه چی، اگه هیچ کدوم از تلاش‌هام نتیجه نده چی، اگه ال، اگه بل.. نتیجه‌ش هم شده یه صورت پر از جوش‌های ریز، صورتی که سابقه جوش تو اوج نوجوونی هم نداشت.

صداهای توی سرم ساکت نمی‌شن، انگار وایستادم وسط یه استادیوم و این‌وری‌ها مدام دارن سر اون‌وری‌ها داد می‌زنن و برعکس. بچه‌ها دارن گریه می‌کنن، صدای بوق ماشین‌ها میاد و ترافیک اطراف استادیوم قفل شده، ممکنه هر لحظه بارون بباره، هوا داره تاریک می‌شه اما برق نیست. دیروز اون‌قدر روز بدی داشتم که مدام داشتم توی سرم غر می‌زدم، بعد یه صدایی می‌گفت نه النا، اینطوری فکر نکن، نه فلان، نه بهمان. خودم نمی‌ذاشت حتی ناراحت باشم یا غر بزنم و دلم می‌خواست داد بزنم و بگم خفه شین.

آرزو ﴿ッ﴾
۲۹ مهر ۰۰:۳۱

خوشحالم که این‌قدر تاثیر داشت! :)

من همیشه فکر می‌کنم بهترین حالِ قبل از خواب، خستگی و خوشحالی‌ـه. خسته که هستی😅 امیدوارم خوشحالم باشی :))

پاسخ :
آره عزیزم خوشحالم بودم از خستگیم؛ خیلی لذت‌بخش بود ولی کامنت تو هم حکم پنیر پیتزای اضافی رو داشت :))
آرزو ﴿ッ﴾
۲۸ مهر ۲۲:۱۶

الی، من قلباً و عمیقاً عاشق نوشتنتم.

پاسخ :
آخیش آرزو، آخیش واقعا. روز به شدت خسته کننده‌ای داشتم و حدودا ده ساعت کار کردم؛ الان اومدم کامنتت رو دیدم و خستگیم در رفت اصلا. مرسی مرسی خیلی :***
ف. میم
۲۲ مهر ۰۵:۳۷

سلام‌

من اون تیکه آخرو فهمیدم.

پاسخ :
سلام
عجب :))
A +-
۲۰ مهر ۱۴:۰۶

ولی من توی محیط استرس زا عملکردم خیلی بهتر از وقتیه که هیچ مشکلی ندارم.

البته اصلن ادم استرسی نیستم ولی بخاطر اینکه بازدهم خیلی بیشتر میشه موقه استرس، دوس دارم استرسی باشم همیشه

پاسخ :
اونی که شما می‌گی فرق می‌کنه قضیه‌ش. اون کار کردن تحت فشار و موقع نزدیک بودن ددلاینه. اما مثلا استرس داشتن برا یه شام خونوادگی که زیاد هم مهم نیست کی برسین و شام شروع شه، واقعا اذیت‌کننده‌ست.
میم _
۱۹ مهر ۲۲:۱۶

من یه اکانت پرایوت توییتر دارم و بیشتر تو نوت هام مینویسم و ویس ضبط میکنم از اتفاقای زندگیم که یادم نرن.

اینقدر هم پراکندن که حد نداره

منم فعلا نمیدونم باید چیکار کرد

پاسخ :
یادم رفت بگم یه چنل پرایوت هم دارم که ویس‌های یک دقیقه‌ای از محیط یا آدما ضبط می‌کنم اونجا که بعدا صداها برام بمونن. شایدم دلیل اینکه توی چندجا داریم ثبت می‌کنیم اینه که بالاخره یکیش بمونه برامون، چون همه چی مجازیه و نمی‌دونیم تا آخر مثلا توییتر می‌مونه یا نه، و اینم ترسناکه یه خورده.
Smile ...
۱۹ مهر ۲۱:۰۲

یه بار که از خونه داشتم برمیگشتم شهر دانشجویی ، داخل هواپیما دقیقا بغل این چرخاش نشسته بودم و از اول تا آخر اون صدای مزخرفش تو گوشم بود . از اون بعد هر وقت که افکارم مخدوش میشه دقیقا همون صدا میاد تو ذهنم ...کاری هم که میکنم این که اینجور موقع ها همه چیز رو در همون لحظه رها میکنم ، میرم پیاده روی تا جایی که نفس دارم میدوام یا میرم استخر ، قسمت عمیق رو آب شناور میشم و چشمام رو میبندم یا اتاقم رو بهم میریزم و همه چیز رو مرتب میچینم و بعد از این که خیالم بابت مرتب بودن فضای پیرامون و جسمیم لاقل راحت شد ، تمام افکاری که بهمم ریخته رو روی کاغذ پیاده میکنم و اولویت بندیشون میکنم ( اون چیزی که بیشتر از همه داغونم کرده رو اول قرار میدم و کم اهمیت ترهارو میذارم آخر ) و زمان بندی میکنم . البته که میدونم حال آدما و شکل خوب شدنشون باهم فرق میکنه و حتی هربار به یه شکلی استرسم دفع میشه ولی واقعا بهم ثابت شده اینجور استرسا و افکار پریشون به جای این که یه عاملی برای سرعت دادن بهت و انگیزه طوری باشن بیشتر ، مثل یه سرعت گیر عمل میکنن

پاسخ :
هوم با این مرتب کردن اتاق موافقم، اون یکیا رو نمی‌تونم انجام بدم متاسفانه. حالا بعضی وقت‌ها هم اتاقم رو به هم می‌ریزم و توی همون پروسه به هم ریختن، انرژیم تخلیه می‌شه و حال ندارم جمعش کنم :)) اسیر شدیم واقعا. ولی راه حل خوبی به نظر میاد این نوشتن و اولویت‌بندی و این‌ها. امتحانش می‌کنم، مرسی.
1900 __
۱۹ مهر ۲۰:۲۰

استرس واقعا موجود پلیدی استش .گاهی وقتا ازین که بی دلیل استرس میگیرتت هم استرس میگیری دیگه چه برسه به مباحث استرس خیز .

 

پاسخ :
آره از اینکه استرس دارمم، استرسی می‌شم باز!
اگنس ••
۱۹ مهر ۲۰:۰۷

 من هم جدیدا متوجه شدم که چقدر استرسی هستم و هی به نوشتن پناه میبرم جالبه !

پاسخ :
نمی‌دونم احساس می‌کنم استرسمون رو با این پنهون می‌کردیم که خودمون رو می‌زدیم به بی‌خیالی مثلا. بعد فکر می‌کردیم من اصلا استرسی نیستم. شایدم درست نباشه این.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
این‌جا
People change, things go wrong. shit happens, but life goes on
قالب: عرفان