هشت آذر

دلت می‌خواد حرف بزنی اما نمی‌دونی از چی. دلت می‌خواد پا شی و یه کاری بکنی اما همه کارهات وابسته به هم‌ان و تا وضعیت یکیشون مشخص نشه نمی‌تونی هیچ کاری بکنی. فکر می‌کردم نبودن اینترنت تنهاترم کرده، اما با برگشتنش هم تغییری تو وضعیتم ایجاد نشد. هوم، انتخاب خودم بود خب، ولی بعضی وقت‌ها فقط دلت می‌خواد یکی باشه و بی‌تفاوت به هر چیزی فقط بشنوی یا بگی و تمام. توی سریال Fleabag، شخصیت اصلی هر از گاهی برمی‌گرده و دوربین رو نگاه می‌کنه یا با دوربین صحبت می‌کنه. امروز تمام ده و نیم ساعتی که بیرون بودم به جای دوربین فرضی آسمون رو نگاه کردم و تو دلم حرف زدم. می‌دونی الان که فکر می‌کنم می‌بینم من حتی حوصله ندارم آتئیست باشم؛ صرفا شاید چون اینطوری راحت‌تره برام. چون تنهایی قوی بودن سخته. حتی با وجود یه سری باور هم سخته. اون حالت بی‌سر و صدا یه گوشه از دنیا مشغول خودت بودن رو دوست دارم؛ ایده‌آلش همینه برام. یه دیالوگی بود می‌گفت همیشه دوست داشتم "The guy in the corner" باشم؛ همون. راستش من قبلا اصلا دوست نداشتم، الان ولی بیش‌تر وقت‌ها می‌بینم بدون این‌که بخوام همین‌ام، و خب قضیه اینه که دیگه ناراحتم نمی‌کنه. علی بندری تو اون پادکسته می‌گه در واقع موفقیت عملکرد تو نیست، میزان اهمیت دادن من به عملکرد توعه. دو نفر تو شرایط مشابه کارهای مشابه انجام می‌دن، اما مال یکشون جهانی می‌شه و اون یکی هیچی. دلیلش فقط اهمیت دادن مخاطب به یکیشونه، حالا بنا به دلایلی، که راستش هنوز همه رو گوش ندادم، چون یک ساعت و خورده‌ای بود و من اون‌قدرها حوصله ندارم این روزها. نمی‌دونم این رو گفتم که چی بگم، ینی می‌دونستم ولی یادم رفت. می‌خواستم بگم تنهایی موفق بودن به دردی نمی‌خوره ینی؟ شاید چون یه جایی علی بندری گفت فکر کن مثلا یه درختی توی جنگل میفته زمین ولی کسی نیست صداش رو بشنوه. چه معنی داره افتادنش؟ اصلا صدا ینی چی وقتی کسی نمی‌شنوه؟ می‌خواستم برات بگم مهم اینه که ... راستش مهم نیست. فقط می‌خواستم گفته باشم. لینک‌ها رو این پایین اضافه می‌کنم و نمی‌دونم چرا.

پادکست: (از کست باکس اینا گوش بدید بهتره)

سریال: (بدون سانسور، با زیرنویس چسبیده - لینک تصحیح شد)

محمود بنائی
۰۹ آذر ۲۳:۱۲

اون آسمونه و دوربینه و... هست! من یک آرشیو شخصی واسه خودم دارم که با دوربین جلو هر از چند مدت برای مخاطبی که معمولاً فقط خودم هستم خیلی چیزها را تعریف کردم، توضیح دادم، برنامه ریزی کردم و...

آدم هر ازگاهی حس های متفاوتی داره مثلا یکوقتهایی خیلی دلم میخواد جای تارزان یا حتی تام هنکس توی castaway باشم یکوقتهایی هم دوست دارم کنار دوستان و فامیل باشم. 

پاسخ :
هوم ویدیو گرفتن خیلی جالب‌تره، منم یکی دوبار این کار رو کردم :))

کلا پیچیده‌ست انگار، باید رد شد.
میم _
۰۹ آذر ۲۲:۱۳

هزار ساله پادکست گوش ندادم چون حوصله ندارم و من فکر میکنم که این حالت گذراست، یعنی میفهمم چی میگی ولی در عین حال هم حس میکنم گذراست و امیدوارم درست فکر کرده باشم

سریال رو هم میگذاریم ایشالله واسه هفته های بیکاری بعد از طرح

مرسی مرسی

پاسخ :
چون همه آهنگ‌هام رو اسپاتیفای بودن و نت همراه هم ندارم، چندتا پادکست دانلود کردم تا توی مسیر برگشت از دانشگاه گوش بدم و مفید هم بود. منم هزاار ساله گوش نداده بودم چون. اولش یکی دوتا گوش دادم که نیازی به تمرکز نداشت و دیالوگ فیلم اینا بود، بعدش هم نصف همین رو، امروز هم نصف دیگه‌ش رو. کم کم برمی‌گردم :))
هوم گذراعه.
___ سلوچ
۰۸ آذر ۱۵:۵۳

فکر نکنم هیچوقت سریالی به اندازه fleabag بتونه روم تاثیر بذاره

میگی برگردی و نگاه کنی آسمون رو ...

پاسخ :
عه در این حد! :)) حیف معلوم نیست فصل سومش کی میاد.
علی شبانه
۰۸ آذر ۰۰:۴۲

همم....

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
این‌جا
People change, things go wrong. shit happens, but life goes on
قالب: عرفان