و خب من واقعا دوست ندارم دغدغه‌هام این چیزها باشن.

به مریم پی‌ام دادم، در حالی که رابطه‌م باهاش اونقدر هم برام مهم نیست. در مورد روابطم و آدم‌های زندگیم خیلی سخت‌گیر شدم، هر کسی رو که مسیر فکریش با من متفاوته به راحتی حذف می‌کنم. اگه اینطوری پیش بره تو ۳۰ سالگیم دوست چندانی نخواهم داشت (الانم ندارم) و چهل سالگی‌هام رو تنها می‌مونم. الان فکر می‌کنم مشکلی باهاش ندارم، با تنها بودن و سرگرم دنیای خودم شدن. ولی اگه اون موقع پشیمون شم چی؟ چیزی که در مورد مریم دوست ندارم، جدا از تمام نقاط منفی شخصیتش، اینه که حسوده. برای هر چیزی و هر کسی حسودی می‌کنه. حتی برای چیزهایی که توی زندگی اولویتش نیستن. من همیشه برخلاف مریم بودم، الان با گذشت ۴ سال دوستی احساس می‌کنم روی من هم تاثیر گذاشته این اخلاقش و اونقدر قوی نیستم که تاثیر نپذیرم. و می‌دونی در نهایت آدم‌ها شبیه آدم‌هایی می‌شن که باهاشون وقت می‌گذرونن. من می‌خوام همون دختری باشم که تو دلش به موفقیت یکی غبطه می‌خورد و می‌گفت خوش به حالش، نه اونی که به هممه چیز حسودیش می‌شه. این شد که حذفش کردم اما ازش بدم نمیاد، در حالی که اون فکر می‌کنه میاد! و خب روابط واقعا عجیبن.

این چند روز بیش‌تر از همیشه به این مسئله که خب من کاری با بقیه ندارم، اون‌ها چرا ول نمی‌کنن، فکر کردم. بعد یه روز نیما نگارستان نوشت:

نمی‌تونی چون همیشه سعی می‌کنی آدم خوبی باشی انتظار داشته باشی همه‌چی خوب پیش بره. همیشه می‌گم مهم نیس چقدر راننده‌ی خوبی باشی، آخرش یکی می‌آد می‌زنه به‌ات. حالا تو هی بگو من خوب بودم، چه اهمیت داره وقتی وسط تصادفی و دیگه خبری از پاهات نیست؟

براهمین دارم روی انتظارم از آدم‌ها کار می‌کنم؛ چون خودم مشغول خودمم دلیل نمی‌شه آدم‌ها هم کاری بهم نداشته باشن. در واقع آدم‌ها بیکارتر از این حرف‌هان و یه جوری باید روزشون رو بگذرونن دیگه، هوم؟ همیشه می‌تونم همین‌قدر خوش‌بین باشم؟ راستش نه. هر چقدر هم زور بزنم نمی‌تونم این رو بفهمم که دلیل این‌که یه نفر داره بین دو نفر دیگه حرف می‌بره و میاره و پشت سر همه یه چیزی داره که بگه، چیه. البته روی جمله‌بندی‌هامم باید کار کنم.

میم _
۲۳ آذر ۲۰:۴۰

کامنت کلمنتاین و همینطور اینکه واقعا دلیل نداره اگه از هم دوری میکنید یعنی تو ادم بدی هستی یا اون یا قراره با هم مشکل داشته باشین

خیلی ساده تر از این حرفاست

و همینطور تمام کمال متن خودت

بعضی وقتها فکر میکنم خیلی شبیهیم، با این تفاوت که تو خیلی باهوشتری

من هم سن تو بودم، داشتم غلت میزدم تو حماقتام

ادامه بده

راهت خیلی روشنه

پاسخ :
فکر می‌کنم آدم‌ها دوست دارن فکر کنن که همه چی به خودشون ربط داره حتمن، نمی‌تونن ساده و بی‌ربط بودنش رو بپذیرن.

اتفاقن منم بعد این چند پست آخری که نوشتی همین فکر رو می‌کنم. ولی من باهوش‌تر نیستم، فکر می‌کنم اون موقع تو ابزارش رو نداشتی، ینی پلتفرم و زمینه برای تغییر مثل چیزایی که امروز داریم، نبود. الان اونقدر وبلاگ/ صفه اینستاگرام/ پادکست/ ... خوب می‌شه در این مورد پیدا کرد که عملن زود متوجه خودت و اشتباهت می‌شی و سعی می‌کنی بهترش کنی.

مرسی ولی کامنتت دلم رو روشن کرد :**
کلمنتاین ‌‌
۲۳ آذر ۱۷:۳۷

منم این چند روزه دارم به این قضایا فکر میکنم. در واقع فکرش از جایی شروع شد که حس کردم مسیرم داره از یکی از دوستای صمیمی قدیمیم (دوستی حدودا 15 ساله) جدا میشه. البته بحث صرفا تفاوت مسیر نبود. علت ایجاد اون تفاوته بود که برای من قابل هضم نبود و حس کردم بخاطرش نمیتونم دیگه با اون تفاوت‌ها راحت باشم. و خب داشتم فکر میکردم این دیگه نمیتونه یه رابطه‌ی صمیمی باقی بمونه. بعد داشتم فکر میکردم چقدر خوب میشد رفت مستقیم به آدما گفت که باهاشون اوقات خوبی رو داشتی ولی حالا دیگه ما آدمای دیگه‌ای هستیم. و با احترام و بدون کینه و هیچ فکر اضافه‌ای فاصله گرفت ازشون. ولی حس میکنم خیلی اینکارو بلد نیستیم. انگار یا باید به دشمنی ختم شه، یا ازش یه تراژدی ساخته شه. انگاری نمیتونیم گذشته رو از حال جدا بدونیم.

پاسخ :
هوم جدا کردن مسیر انگار باید با ناراحتی و یه اتفاق بد همراه باشه، انگار اگه دیگه حرف مشترکی نداریم پس من از تو متنفرم. من امروز از توضیح دادن این به اون آدمی که مسیرم رو ازش جدا کردم، واقعن خسته شدم! ینی نه اینکه متوجه نشه، ولی مقاومت می‌کرد که متوجه نشه و فکر می‌کرد دروغ می‌گم و حتمن یه چیز بدی در مورد اون هست.
ولی مورد مثبتش هم با دوست ده ساله‌م اتفاق افتاد که سالی یکی دو بار حال هم رو می‌پرسیم ولی می‌دونیم حرف مشترکی نداریم و مکالمه زود تموم می‌شه اما هیشکی از این ناراحت نمی‌شه.
توعم بنویس در موردش، تو قشنگ‌تر و جامع‌تر می‌نویسی :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
این‌جا
People change, things go wrong. shit happens, but life goes on
قالب: عرفان