Day 2: Write sth that someone told you about yourself that you never forgot

نمی‌دونم؛ ولی از اون‌هایی که با هایلایتر زرد رنگ توی ذهنم پر رنگ شده‌ن، همیشه اول از همه این میاد توی ذهنم که یه شب بهم گفت دوستش بهش گفته النا خیلی دید ساده و خاصی داره. همین. و من به «همین» مدت‎ها فکر کردم و دیدم آدم‌هایی که ازشون خوشم میاد یا چیزهایی که بهشون علاقه دارم، همه ساده و خاصن. یک جایی خونده بودم که موراکامی کتاب‌هاش رو به زبان انگلیسی می‌نوشت و بعد ترجمه‌شون می‌کرد به ژاپنی، چون زبان انگلیسیش اون‌قدر قوی نبود و با این کار می‌تونست با جملات ساده‌تر داستانش رو بنویسه. اون‌قدر این رو ادامه می‌ده که در نهایت می‌شه موراکامی امروزی که نثرش ساده و روانه، و البته خاص. تمام حسی که من موقع خوندن «جنوب مرز، غرب خوشید» داشتم همین بود، که چقدر ساده‌ست، اما چقدر شبیه هیچ چیز نیست. من از اون شب به این ور، هر وقت بخوام به یک چیز خوب در مورد خودم فکر کنم، یاد حرف دوستش میفتم. می‌دونی، من فکر نمی‌کنم این شبیه خودشیفتگی باشه، فقط من اون حس قشنگ و اتفاقا فروتن پشت «ساده و خاص» رو دوست دارم. شایدم همیشه دوست داشتم همین‌طور باشم.

کلمنتاین ‌‌
۱۳ بهمن ۱۴:۱۸

اولش خواستم پرستیژ کار رو حفظ کنم ولی خب بیا صادق باشیم: اینکه ازم تعریف کردی و اینجوری فکر میکنی خیلی خوشحال کننده س و عررررر :دی

ببین من نمیدونم تو چقد درحال تغییری چون شاید کمتر مثل من درباره ش مینویسی، ولی یه پله عقبترش رو که ازش زیاد مینویسی به نظرم جرو شباهتاس که اونم اینه که تو هم خیلی خودت رو تماشا و تحلیل میکنی. من یه چیزی که زیاد دیدم اینه که آدمای زیادی هستن که چیزای کمی درباره ی زوایای شخصیتشون میدونن.

ولی اون شباهتی که گفتم از کانالت دریافت میکنم و حتی از همین وبت هم. نمیدونم یه مقدار کلمه کردنش سخته و با اینکه در ذهن من چیز مثبتیه ممکنه به نظر بیاد به عنوان یه ویژگی منفی دارم میگمش. اونم اینکه حس میکنم سعی ت بر اینه که یه معمولی خوب باشی. و به نظرم اهمیت چیزای معمولی رو میفمی. منظورم برداشت اینستاگرامی و به قول یکی از بلاگرا ژانر شده ی چیزای معمولی نیست که وقتی آدم ها دنبال چیزای خاص هستن کسی تصمییم بگیره در جهت همون خاص شدن به چیزای معمولی رو بیاره. منظورم یه سادگی و معمولی بودن واقعی تره که شاید داره گم میشه.

پاسخ :
:))))
می‌دونی، چون وقتی یه تغییری کامل اتفاق نیفتاده و به اونجایی که می‌خوای هنوز نرسیدی، نمی‌شه خوب و واضح توضیحش داد و در موردش نوشت؛ براهمین زیاد ازش نمی‌گم. اوهوم دقیقا من هم همین رو می‌گم، خیلی‌ها اصلا به خودشون نگاهم نمی‌کنن.

خب من این شباهت رو این مدلی که گفتی خیلی خوشم اومد :))) متوجه منظورت شدم ینی و خب مرسی :))**
کلمنتاین ‌‌
۱۳ بهمن ۱۳:۱۴

تو بگو از چه لحاظ متفاوتم تا منم بگم از چه لحاظ میگم شبیهی.

پاسخ :
حدودا شاید 60 تا وبلاگ دنبال می‌کنم و همه رو واقعا می‌خونم؛ آدم‌ها خودشون رو، اتفاقات رو و همه چیز رو از زاویه دید خودشون می‌نویسن. زاویه دیدها معمولا شبیه‌ان. موضوعاتی که نوشته می‌شه هم اگه کلی‌تر نگاه کنی شبیه همن. تو زاویه دید خودت رو داری که شبیه‌ش اینجا کم‌تره، یا حتی خیلی کم‌تره. کم پیش میاد که ببینم کسی واقعا روی خودش کار می‌کنه و این رو اونقدر قشنگ و واضح توضیح می‌ده؛ یا حتی کم پیش میاد کسی متوجه باشه که باید روی خودش کار کنه. تو فضای وبلاگ شاید تعداد اون‌هایی که متوجه‌ان، زیاد باشه ولی بیرون از اینجا اکثرا آدما می‌گن من رو اینطوری قبول کن فقط. از این مدل دغدغه‌ها خوشم میاد راستش. نمی‌دونم، توعم همین‌طوری برام، دغدغه‌مند و متفاوت.
کلمنتاین ‌‌
۱۲ بهمن ۱۹:۴۷

من کانالت رو که میخونم یه شباهتایی باهات من باب همین سادگی پیدا میکنم.

پاسخ :
البته منم وبلاگت رو که می‌خونم احساس می‌کنم متفاوتی :))
هوپ ...
۰۹ بهمن ۱۱:۳۳

دقیقا همینطوری، ساده و خاص...

پاسخ :
هوپ جانم گفتن شما یه جور دیگه‌ست برام :)**
سوگنـ ـد
۰۸ بهمن ۲۲:۰۷

نوشته هات هم ساده و خاصن. به خاطر همین وبلاگتو خیلی دوست دارم 3>

پاسخ :
دیروز یه نفر اومد و در مورد وبلاگم و خودم کلی حرف‌های بد زد و با اینکه اهمیتی برام نداشت اون آدم، اما راستش یکم ناراحت شدم. 
بعد اومدم کامنت تو رو دیدم و خیلی خوشحال شدم. خیلی مرسی :**
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
این‌جا
People change, things go wrong. shit happens, but life goes on
قالب: عرفان